بچه ها جون

هفت دوست دوست داشتنی می خواهند یادگاری هایشان را برای همیشه ثبت کنند

بچه ها جون

هفت دوست دوست داشتنی می خواهند یادگاری هایشان را برای همیشه ثبت کنند

سرآغاز

 

 

                                              به نام دوستی 

 

نه که خیال کنید یکدیگر را نمی بینیم و نیستیم تا در گوش هم پچ پچ های خاله زنکی راه بیندازیم. 

 

نه که خیال کنید سال تا ماه که میاید و میرود روی یکدیگر را نمی بینیم و سخت در آغوش نمی کشیم همدیگر را.   

 

نه که خیال کنید تازه تازه از سر این کوی و برزن و آن کوچه و محله همدیگر را یافته ایم.   

 

نه که خیال کنید آنقدر دیر می شود ملاقات هایمان که حال دست تمنا به دامن دنیای مجازی زده ایم تا خبر دار شویم که شوهر کرده و که بچه دار شده و که به تازگی برایش خواستگار آمده. 

 

نه که خیال کنید هر کداممان یک ور این کره خاکی افتاده ایم راهی نداریم جز اینکه اینجا را خط خطی کنیم تا بفهمیم دیگری زنده است یا هنوز نفس می کشد.  

 

نه! هیچ کدام اینها نیست.  

 

می گذرد. آنقدر از این دوستی و عشقمان می گذرد که هر کدام با یک چشم و ابروی آن یکی تا ته قضیه را فهمیده است .  

 

آنقدر از این عشق و دوستی می گذرد که هر کداممان دلش آرام است که هر کار و گرفتاری داشته باشد هیچ کس تو این دنیا به دادش نرسه 6 تا دوست جون جونی داره که حتی با یه اس ام اس حاضره هر کار براش انجام بده.  

 

آنقدر از این عشق و دوستی می گذرد که هر روزی که قرار داشته باشیم از یه هفته قبلش دل تو دلمون نیست و بی قراریم که دیگری چه می خواد بگوید و وای که باز چقدر خوش خواهد گذشت همان دو ساعتی که ور دل هم تو یه کافی شاپ قهقهه میزنیم.  

 

آنقدر از این عشق و دوستی می گذرد که هر بار که برای یک غریبه می گوییم ما هفت دوستیم که بیشتر از هفت سال است با همدیگر آشناییم فکش می خورد کف اتاق و می گوید مگر می شود این دوره زمونه اینجور آدم ها را دور هم جمع کرد و ما با غرور سرمان را بالا می گیریم و می گوید "بله که می شود!"  

 

می خواهیم ثبتش کنیم. می خواهیم تمام حرفهایمان را جایی ثبت کنیم و بنگاریم تا شاید سال ها بعد با افتخاری صد چندان دست نوه کوچیکه رو کشیدیم و تمرگاندیم پای این نت که بخوان و ببین نن جونت چه رفیقا باحالی داره.   

 

می خواهیم ثبتش کنیم. تا شاید روزی روزگاری دور شدیم . شاید هر کداممان رفت گوشه ای از این کره خاکی و دستمان نرسید تا دست دیگری را محکم بگیرد یا آغوشمان آنقدر دور بود از آغوش آن یکی که دلمان هوایش را کرد. آن وقت میآیم و می خوانیم و بو می کشیم دوستیمان را از لا به لای حرفای دیگری.  

 

می خواهیم ثبتش کنیم تا تقدس دوستیمان سال ها بماند و بخوانند و بدانند که زندگی شاید همین یک لحظه است. شاید همین یک آن است که لبخند پر از مهر رفیقت تو را پر می کند از بودن.  

 

با نام دوست آغاز کردیم و می خواهیم با یاری همان دوست دستانمان را به دست هم دهیم تا رفاقتمان به اینجا هم کشیده شود. (جنبه داشته باشید فقط قهوه ایش نکنیدا)  

 

دوستان بهتر از برگ گلم: جیگی جون، خانم دکتر، عیال جون، آری شو، سمی و مرام جونم جسارت کردیم و متن اول را نوشتیم. شما لطف کنید و ادامه اش دهید. می دانیم سخت تر از کار کردن با یاهومیل است اما ارزشش را دارد.