بچه ها جون

هفت دوست دوست داشتنی می خواهند یادگاری هایشان را برای همیشه ثبت کنند

بچه ها جون

هفت دوست دوست داشتنی می خواهند یادگاری هایشان را برای همیشه ثبت کنند

در ادامه پست قبلی

سلام بچه ها جون 

فافا جون خب حالا دوباره اومدم که جوابت رو کاملتر بدم. 

عزیزم من عاشق این احساساتت هستم که گفتی وقتی داشتی اون پستت رو می نوشتی اشکهات می اومده پایین! عزییییییییییییییزم! قربونت برم :* 

واقعآ همینطوره که می گی! واقعآ بعضی وقت ها منم به شما بیشتر از اعضای خونوادم احساس نزدیکی من کنم و راحت ترم. یا وقتی می بینمتون قد اعضای خونوادم حوشحال می شم یا دلم براتون همون قد تنگ می شه! وقت هایی هم که دلم تنگ می شه مثل تو فکر می کنم که آخه چرا نباید تو مملکت خودم باشم؟ بعد خودم رو دلداری می دم که شاید اگه بودم هم زیاد نمی رسیدیم همو ببینیم.  

دلتنگی خیلی چیز بدی یه! چه آدم دلتنگ کسایی که دوستشون داره بشه! چه اینکه دلتنگ یه زمان یا مکان گدشته بشه که ازش کلی خاطره شیرین داره و دیگه برنمی گرده! منم یه وقت هایی خیلی دلتنگ خاطره های یونی و شیطونی هامون و ... می شم. اگرچه که ما هم مثل خیلی های دیگه اون موقع زیاد قدرش رو ندونستیم و همش استرس های مسخره و الکی داشتیم و اونقدری که می تونستیم لذت نبردیم ولی عوضش واقعآ از اون سال ها بهترین چیزی رو که می تونستیم بدست آوردیم که اون همین دوستیمون و دوست های خوب و مهربون و باحالی هست که شما باشید. 

فافا جون منو یاد خیلی چیزها انداختی ...  

ایشالله یه بار که همگی دور هم بودیم می شینیم و خاطره هامون رو دوره می کنیم :) 

 

قربون همگی :*