بچه ها جون

هفت دوست دوست داشتنی می خواهند یادگاری هایشان را برای همیشه ثبت کنند

بچه ها جون

هفت دوست دوست داشتنی می خواهند یادگاری هایشان را برای همیشه ثبت کنند

و اما مدیریت.........

و اما مدیریت. .... 

ای تو اون خبرت مدیر. خجالت نکشیدی؟ تو مدیری؟ ای بی شعور. مارا سر کار میگذازی؟ چرا چرت وپرت میپراکنی؟ ما رو مچل کردی؟ خبر اصلیو بگو.ما رو میفرستس دنبال نخد سیاه؟ بگو ببینم. طرف کیه؟ چند سالشه؟ هان؟

بعدشم آخه ما بیکاریم پاشیم بیاییم اینجا داستان بنویسیم؟ ما سرکار میرویم خیر سرمان. الان پشت میزمان هستیم. کلی کار داریم اما اول میاییم اینجا سرک میکشیم .شب هم که میرویم منزل مثل جناب عالی مادر عزیمان غذا را نمیگدارد جلویمان.  

 خودمان باید بشوییم. بپزیم. بروبیم. بسابیم بچه ها را زفت و رفت کنیم و از این دست امور.  

حالا فهمیدی؟  حالا داستانت قشنگ هست؟ در مورد چی هست؟

از زیارت قبولیتم ممنونم  مدیر جون. زیارت هم رفتم. براتون دعا هم کردم.