بچه ها جون

هفت دوست دوست داشتنی می خواهند یادگاری هایشان را برای همیشه ثبت کنند

بچه ها جون

هفت دوست دوست داشتنی می خواهند یادگاری هایشان را برای همیشه ثبت کنند

و اما آریشو

آریشو دو ماه و یک هفتۀ دیگه باید تزش رو تموم کنه خیر سرش!

آریشو قرار بود مامان و باباش بیان! ولی متاسفانه جریان داداشش هنوز سر اون قضیه ادامه داره و مامان باباش و داداشش حسابی درگیرن و معلوم نیست کی بتونن بیان :((

اینجا بعضی روزها که خیلی گرم می شه که دیگه آدم کلافه می شه ماکزیمم 28 الی 30 می شه! ولی مثلآ امروز یوهو باز سرد شد و 19 بود!

امروز دیدم هوای تهران رو زده بود 40! بچه ها می رید بیرون حتمآ مراقب خودتون باشید و حتمآ ضد آفتاب بزنید! چون دیدم یو.وی ایندِکس تهران خیلی خیلی بالاتر از حتی حد فوق خطرناک بود!

جاتون خالی هفتۀ پیش اینجا فستیوال بود. شهر خیلی شلوغ شده بود. براتون عکس هاش رو می فرستم.

راستی بچه ها! یک خبر داغ! یادتونه که گفته بودم نازنین (همون خوش تیپه) ازدواج کرده بوده و جدا شده؟ حالا فهمیدم یه پسر کوچولو هم داره بنده خدا!

دیگه اینکه اون پسرۀ احمق هم کلاسیمون ح.م رو یادتونه که درسش خیلی بد بود؟ همون بی شعوری که ماشین منو پنچر کرد! خودش اومده بود منو تو فیس بوک اَد کرده بود! حالا چند وقته که خودش منو پاک کرده! واقعآ خُله! البته برای من که بهتر! بدم می اومد ازش.

راستی اون دختر مکانیکی ه.س که لاغر بود رو یادتونه؟ اونم پارسال اومده اینجا. ولی پایتخت جایی که من هستم. داره فوق می خونه. قراره از دو ماه دیگه بیاد شهر من. نصف درسش رو باید تو دانشگاه من انجام بده.